ازدواج بوعلی
ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/9/6:: ساعت 3:21 عصرسلام.
فکر نکنید از کما در اومدم،
فقط مینویسم که نوشته باشم.
جمعهها هفت شب خونهی ما یه سریال نشون میده
به اسم بوعلی سینا.
البته اگه شما هم جزو کانالهای تلویزیونتون 4 باشه، اونجا هم باید نشون بده.
این داستان رو بهتر از من میدونید:
این هفته جناب بوعلی باید همزمان از دست سامانیان و غزنویان فرار میکرد.
پدرش فوت شده بود و رفت پیش مادر تنهایش
و میخواست بره جوری که معلوم نبود برگشتی داشتهباشه.
مادر گفت حالا که میخوای فردا بری
بیا این دختر همسایه رو بگیر و برو
(ظاهراً از کوچیکی با هم تریپ داشتن و خاطرخواه بودن).
دختر با پدرش نصفه شب اومد خونه بوعلی یه طرف نشست
و بوعلی با مادرش طرف دیگه.
گفتن که این بابا باید فرار کنه و اوضاعش سخت خواهد بود و از این قصهها.
دختره ازدواج رو قبول نکرد؛
میدونم که میدونید چرا.
گفت نمیخوام در راهش باری بر دوشش باشم
نه از نظر فرار، از نظر کار علمی و اینها.
بعدش هم ازش قول گرفت اون کار رو جدی بگیره و بره تو کارش.
بوعلی هیچی نگفت تا دختره رفت.
به مادرش گفت باری به دوشم نبود،
فقط به دلم نیست که تا آخر عمر ازدواج کنم.
(همهاش رو دارم از خودم میگم ها).
حالا این چه ربطی به ما داشت؟
خودم هم درست نمیدونم.
دختره خیلی آدم جالبی بوده،
به خاطر عشقش از خودش گذشت.
و اون جناب شیخ الرئیس که به دلش انقدر ایمان داشت.
یا علی
- - - - - - - -
انقدر لینک می دم که نتونید چکشون کنید (چون خودم هم وقت نکردم همشون رو بخونم):
وقت غروب جمعه نفس در شماره بود
هیاهوی زندگی محمد در کانادا
گرادیان زندگی آراز در کانادا
چه مملکتی داشتهایم
دو پست دلنشین دیگر از جناب حجت 1 و 2
اشتباه کار انسان است اما در اشتباه ماندن ، نه
مفیدیها با این نامه زندگی کردهاند: «دیگر فکر می کنید چهارتا کتاب خوانده اید و یا چهارتا کلاس رفتهاید دیگر نیازی به این چیزها ندارید؟»
بسیجیهایی که هنوز پای رهبرشون واستادند
خدا «احمد آقالو»ی عزیز را بیامرزاد. برای من که یک عمر خاطرهی تئاتر تلویزیونی دارد وجودش. عاشق بازیاش بودم. خانواده تو جمکران هم بارها دیده بودنش. صدایش هم آدم رو میخکوب میکرد.
این روزها که میگذرند خیالم خالیست
پستهای ازدواجی حاج محسن را از دست ندید
بسیجی کیست؟ به یاد سید شهیدان مفید